اسلام اروپايي نظريه اي بود كه در كتاب هاي استاد سوري الاصل دانشگاه توبينگن آلمان، بسام طيبي مطرح گرديد و بعدها با استقبال برخي از سياستمداران غربي روبه رو شد. اين اسلام در واقع برداشتي از اسلام با استفاده از انديشه هاي قرون اخير در مغرب زمين است و به همين سبب مفاهيم اصلي و سرچشمه هاي اسلامي در تبيين و تدوين آن به فراموشي سپرده شده اند |
دكتر اخگري در پاسخ به اين پرسش كه پيش زمينه هاي طرح مسئله اسلام اروپايي از كجا آغاز شد اظهار داشت : پيش زمينه هاي طرح اسلام اروپايي در واقع همان مسائلي است كه موجب شده عده اي از نويسندگان و صاحبنظران مسلمان و غير مسلمان اروپايي اين موضوع را مطرح سازند. شايد بتوان اين پيش زمينه ها را در زير شاخه هاي اجتماعي، سياسي ، فكري و فرهنگي تقسيم بندي كرد. رشد اسلام در كشورهاي اروپايي، رواج انديشه سكولاريزم در زندگي انسان غربي و خارج شدن دين از حيات اجتماعي زندگي بشر از يك سو و ويژگي سياسي، اجتماعي دين اسلام و رواج انديشه حكومت مبتني بر ارزش هاي ديني كه پس از پيروزي انقلاب اسلامي ايران در ميان ملل مسلمان و انديشمندان اسلامي رواج يافت از ديگر سو زمينه هاي اصلي طرح اسلام اروپايي به شمار مي روند ، اما آنچه كه موجب شد تا موضوع مذكور در سال هاي اخير در مركز توجه قرار گيرد، حوادث يازدهم سپتامبر و بهره گيري رسانه هاي غربي از موضوع مذكور بود. رسانه هاي غربي از آغاز حادثه يازدهم سپتامبر به گونه اي حساب شده و نامرئي حادثه مذكور را به نوعي به اسلام ارتباط دادند و مسببان اين حادثه را كه به زعم آنان گروه القاعده بودند، گروهي مسلمان قلمداد نموده وسپس تلاش كردند به نوعي مسلمانان را طرفدار ترور وعامل آن قلمداد نمايند. همچنين تفكر سكولاريستي رايج در جامعه غرب، امانيسم و لائيسيسم از ديگر پيش زمينه هاي فكري اسلام اروپايي است.
طراحان نظريه اسلام اروپايي با توجه به تفاوت قوميت ها اسلام، مسلمانان اروپايي را بر اساس رنگ آنها تقسيم بندي نموده اند و از همين مسئله نيز براي استدلال طرح خود بهره مي گيرند. آنان مسلمانان مهاجر در اروپا را اين گونه تقسيم كرده اند : اسلام عربي : خاورميانه ، شمال افريقا ( سودان و سومالي) ؛ اسلام تركي : تركيه ، آسياي مركزي ، چين؛ اسلام ايران و هندي : ايران ، پاكستان، افغانستان، هندوستان و بنگلادش؛ اسلام مالايي : اندونزي، مالزي، فيليپين؛ اسلام سياه : اسلام آفريقا و آمريكا |
دكتر اخگري در پاسخ به اين پرسش كه از چه زماني اسلام در اروپا به رسميت شناخته شد گفت: فرانسه در سال 1977 و همزمان باعيد ميلاد پيامبر گرامي اسلام (ص) با در نظر گرفتن حقوق مساوي براي مسلمانان به مانند پيروان ساير اديان موافقت كرد و به همين سبب مسلمانان از آن تاريخ به بعد اجازه يافتند كه بتوانند موسسات و مدارس مربوط به خود را تاسيس و دروس اسلامي را در آنها ترويج دهند. اين موضوع در اتريش به سال هاي بسيار پيش تر باز مي گشت و به قوانيني مربوط مي شد كه امپراطوري هابسبورگ طي سال هاي 1874 تا 1912 تصويب كرده بود. به هر حال اين كشور نيز در سال 1979اسلام را در كنار مسيحيت به رسميت شناخت و شوراي ملي مسلمانان را با حقوق يكسان تاسيس كرد كه هر روز يك برنامه پنج دقيقه اي در راديوي دولتي اتريش پخش مي كرد. بلژيك در سال 1974 قانوني براي به رسميت شناختن اسلام تصويب كرد. در هلند و انگلستان نيز قوانيني براي به رسميت شناختن مسلمانان به تصويب رسيد. امروزه در اكثر شهرهاي بزرگ اروپا مساجد فراواني به چشم مي خورد كه با حمايت مالي مسلمانان مهاجر برپا شده اند. البته علاوه بر به رسميت شناختن اسلام در كشورهاي اروپايي به سبب نفوذ اسلام در اروپاي جنوب شرقي در سده هاي پيشين تعداد زيادي از مسلمانان نيز در اين كشورها ساكن هستند كه با گذشت قرن ها خويش را مسلمان و اروپايي مي دانند. اين دسته از مسلمانان اروپايي غالبا پيروان مكتب حنفي هستند. مسلمانان اهل بوسني كه به سبب تسلط عثماني در قرون 14 و 15 ميلادي به دين اسلام گرويده اند بيش از 5 تا 6 سده از گرايش انان به اسلام مي گذرد كه در حال حاضر تعداد آنان به بيش از دو ميليون نفر مي رسد. آلباني تنها كشور اروپايي به شمار مي رود كه اكثريت تركيب جمعيتي آن را مسلمانان تشكيل مي دهند. اگرچه اين اكثريت حتي حدود 6/ 1ميليون نفر باشند. تاريخ اسلام در ميان بلغارها نيز به سال هاي آغازين تشكيل اين قوم و به دوران داستان امپراتوري بزرگ آنان در ولگا باز مي گردد. در حال حاضر در بلغارستان نه فقط تيره پوماكن كه حدود يك ميليون نفررا تشكيل مي دهند به دين اسلام گرايش دارند بلكه حدود نيم ميليون ديگر از ترك ها كه پدرانشان به سبب گسترش امپراتوري عثماني و نيز تسلط پانصد ساله آنان در جنوب شرق اروپا به دين اسلام گرويده اند. در يونان و مقدونيه نيز گروه هاي مسلماني با خاستگاه هاي متفاوت مي زيند و البته اروپا نمي تواند حق اين مسلمانان را كه نزديك به 18 ميليون نفر را در اروپا در بر مي گيرند ناديده بگيرد چرا كه برخي از آنان سده ها و برخي نيز حتي سابقه هزار سال سكونت در اروپا را دارند.
دكتر اخگري در پاسخ به اين پرسش كه وقايع يازدهم سپتامبر و ايجاد موج تازه اسلام ستيزي تا چه اندازه در تحكيم اسلام اروپايي مورد نظر قرار گرفت اظهار داشت : همان گونه كه پيش از اين نيز اشاره شد تبليغات عليه اسلام به قرن هاي گذشته و روزگار جنگ هاي صليبي باز مي گردد. در آن روزگار اسلام به عنوان دشمن اروپا معرفي مي شد و ارايه تصويري از اسلام به عنوان آتش و شمشير در اروپاي مركزي رواج يافت به گونه اي كه اين تلقي هنوز نيز رايج است. اما پس از پايان استعمار و تشكيل كشورهاي اسلامي، اندك اندك مسلمانان توانستند در سياست جهاني حضور پيدا كنند اما تا دهها سال هيچ سخني از خطر اسلام در اروپا نبود. حتي تا آن زمان از مبارزات مسلمانان فلسطيني نيز با عنوان مبارزات ملي و عربي ياد مي شد اما به ويژه پس از پيروزي انقلاب اسلامي در ايران و ايجاد حكومت ديني در يك كشور اسلامي بحث درباره خطر اسلام در اروپا رشد يافت و برخي ازنويسندگان غربي مانند پيتر شولاتور و گرهارد كنتسلمان در كتاب هاي خود اين موضوع را مطرح ساختند. فروپاشي اتحاد جماهير شوروي نيز به اين مباحث دامن زد چراكه غرب بايد براي دشمني كه سالها خطر آن راگوشزد كرده بود، جايگزيني پيدا مي كرد. اسلام ستيزي در غرب با رواج انديشه اي هانتينگتون و طرح نظريه جنگ تمدن ها اندك اندك اوج گرفت. عصر جنگ هاي مسلمانان زماني آغاز شد كه در دهه 1980 جنگ سرد رو به پايان نهاد. در سال 1980 عراق به ايران حمله كرد. در سال 1989 شوروي مجبور به عقب نشيني از افغانستان شد، درسال 1990خشونت هايي در ميان كشورهاي اسلامي و غير اسلامي در بوسني، كوزوو، چچن، اندونزي، خاور ميانه، سودان و… رخ داد. نگاهي دقيق تر به اظهارات اين نظريه پرداز آمريكايي نشان مي دهد كه تبليغات عليه اسلام و نسبت دادن ترور به مسلمانان از كدام تفكر سرچشمه مي گيرد. واقعيت عمليات يازدهم سپتامبر هنوز در ابهام وجود دارد و بسياري از صاحبنظران با ارائه دلايلي روشن نسبت دادن اين عمليات را به گروه القاعده نادرست مي دانند و شواهد بسياري نيز دلالت بر آن دارد كه آمريكا براي توجيه نقشه هاي توسعه طلبانه خود در جهان نياز به شوكي مانند عمليات يازدهم سپتامبر داشت. از همان اولين لحظه هاي حادثه گروه القاعده متهم شد و پس از آن نيز در يك جنايت خبري در كنار تصوير خرابه هاي برج هاي دوقلوي سازمان تجارت جهاني تصوير شادماني فلسطينيان توسط سي ان ان پخش شد اما اندكي بعد استادي برزيلي به طور مستند بيان كرد كه اين تصاوير مربوط به جنگ اول خليج فارس و حمله موشكي عراق به اسراييل بوده است. رسانه هاي آمريكايي از همان روزهاي اول به نوعي حملات را به مسلمانان نسبت دادند و البته برخي نيز از اين حد فراتر رفته، ترور را به اسلام نسبت دادند. پس از يازدهم سپتامبر رسانه ها از منظرهاي مختلف يه اين حادثه نگريستند اما آنچه جالب توجه مي نمود اين كه سعي شد در اين مباحث به نوعي و با زيركي و البته در برخي موارد نيز به صورت آشكار بين ترور و اسلام ارتباطي ايجاد گردد. بحث درباره اسلام و بنيادگرايي پس از حوادث يازدهم سپتامبر بسيار بالا گرفت و همين موضوع موجب شد تا موضوع اسلام اروپايي مطرح گردد.
بسام طيبي استاد سوري الاصل دانشگاه توبينگن در تعريف اسلام اروپايي مي نويسد: اسلام اروپايي به معني چارچوبي هويتي براي مسلمانان ساكن در اروپاست و مي كوشد تا نوعي فهم و برداشت از اسلام را بنيان گذارد كه با قانون اساسي اروپايي و اعلاميه حقوق بشر سازمان ملل متحد هم نوا باشد. بر اساس اين تعريف اسلام اروپايي نوعي تفسير از اسلام را شامل مي شود كه سيستمي باز دارد و نشانه هاي پيشرفته روشنگري در اسلام را به همراه داشته و علاوه بر آن با سه نشانه معمولي و رايج قانوني جاري در مغرب زمين يعني لائيسم، تساهل و تسامح و پلوراليزم توافق دارد |
دكتر اخگري درپاسخ به اين پرسش كه آيا اساسا اسلام ناب با مدرنيته در تضاد است و اگر با آن تضاد و تعارضي ندارد چگونه و در چه حدودي آن را مي پذيرد اظهار داشت : مدرنيسم در واقع عبارت است از اعتبار و اصالت دادن به آنچه جديد و مدرن است و ايده و روشي است كه روش جديد را بر روش سنتي برتري مي دهد. البته درباره مدرنيته و دوره هاي آن سخن بسيار بيان شده و ما در اينجا قصد نداريم كه مدرنيته را به شكلي مبسوط مورد مطالعه قرار دهيم اما ذكر اين نكته ضروري است كه مدرنيته تمام عرصه هاي زندگي انسان را دربر مي گيرد . مدرنيته سه قلمرو برجسته دارد : قلمرو اجتماعي كه بر اساس توسعه علم، تكنولوژي و صنعت و تحول در نهادهاي مدني شكل گرفته است. اين نوع از مدرنيته مربوط به عصر روشنگري قرن هجدهم ميلادي است. قلمرو ديگر مدرنيته قلمرو هنر و زيبايي شناسي است كه در تقابل با روش هاي رئاليستي در مقوله هنر و زيبايي شناسي قرار دارد. قلمرو سوم مدرنيته در عرصه الهيات است. مدرنيسم در الهيات به صورت نهضتي براي ايجاد تغيير و تحول يا مدرنيزه كردن آراء و عقايد كلامي و ديني و كنار گذاشتن يا حداقل جرح و تعديل در پاره اي از اعتقادات رايج و غالب در حوزه كليسا تبديل شد.
اسلام در جنبه سخت افزاري مدرنيته هيچ تضادي با آن ندارد و نه تنها از همه دستاوردهاي تكنيكي بشر بهره مند مي گردد بلكه بر اهميت علم و دانش و تلاش براي يافتن آن حتي در سرزمين هاي دور تاكيد دارد. اسلام راستين برخلاف آنچه طيبي عنوان مي كند در جنبه سخت افزاري هيچ گونه تضادي با مدرنيته ندارد، اما آنچه كه شايد در اين جا تفاوت هايي را موجب گردد جنبه نرم افزاري مدرنيته است |
دكتر اخگري اضافه كرد : از اين رو اسلام طالباني كه پيشرفت تكنولوژي بشري را نفي مي كند با روح اسلام ناب در تضاد است و اما اسلام راستين برخلاف آنچه طيبي عنوان مي كند در جنبه سخت افزاري هيچ گونه تضادي با مدرنيته ندارد. اما آنچه كه شايد در اين جا تفاوت هايي را موجب گردد جنبه نرم افزاري مدرنيته است. مارتين هايدگر فيلسوف شهير آلماني كه آثار او بويژه درباره وجود اهميت بسياري يافته است، در توصيف دوران مدرن گفته است : دوراني كه ما آن را مدرن مي خوانيم با اين حقيقت تعريف مي گردد كه انسان در مركز و ملاك تمامي موجودات است. در پس ايدئولوژي دلفريب انسان گرايي اين فكر نهفته است كه انسان موجودي است دانا و كامل كه در واقع مركز و مدار اصلي همه چيز است. ادعاي متافيزيكي مدرنيته اين است كه انسان قادر به شناخت وجود همه موجودات و قادر به شناخت وجود همه موجودات و قادر به معنا كردن آنهاست، حتي فراتر از اين قايل است كه معناي چيزها گوهري پيشيني در آنها نيست كه انسان آن را كشف كند، بلكه امري است كه انسان مي آفريند، زيرا انسان مي تواند چيزها را به دل خواه و بنا به ميل خود بنامد و بخواند و معنا كند، انسان مالك آنهاست و حق دخل و تصرف در آنها را دارد. به هرحال مدرنيته انسان گرا و انسان مدار است. جهان طبيعت با توجه به نيازهاي انساني معني پيدا مي كند. بدين سبب بشر بايد در طبيعت تصرف كند و آن را مطابق خواست و نياز خود نظم بخشد و به خدمت خويش در آورد. انسان مالك طبيعت است و حق هر گونه دخل و تصرف در طبيعت را دارد . اين اصل خدشه ناپذير است و مخالفت با آن نشانه بربريت و عقب ماندگي و عدم بلوغ فكري است. در جهان بيني توحيدي خداوند شالوده همه موجودات است نه انسان اما انسان نيز از كرامت و فضيلت ويژه اي برخوردار است. انسان در منظر جهان بيني توحيدي خليفه الله است و البته كرامت او به سبب ارزش هاي مادي او نيست بلكه كرامت انسان به سبب ارزش هاي والاي اوست چراكه انسان از روح الهي برخوردار است.ناگفته نماند كه خداوند جهان را مسخر انسان قرار داده و اين توان فكري و علمي را به وي بخشيده تا بتواند طبيعت را به تسخير خويش در آورد.
فرضيه اي كه نظريه اسلام اروپايي بر آن مبنا استوار گرديده است ، از دو جهت قابل نقد است نخست آنكه در پيوند ميان بنيادگرايي و اسلام راه به خطا برده و دوم آن كه در اين نظريه مطرح شده اسلام با مدرنيته از جنبه سخت افزاري تضادي ندارد و در جنبه نرم افزاري نيز بر اساس گوهر ديني خود علاوه بر آن كه براي انسان كرامت قايل است اين كرامت را ناشي از ديدگاه توحيدي و نشات گرفته از خداوند مي داند از اين رو اسلام ناب آن گونه كه تيبي عنوان نموده تعارضي با پيشرفت بشر و جوامع پيشرفته ندارد |
نظر شما